نقد و بررسی
کتاب کلاس قصه خوانی خانم بروکس: ورود غول ها آزاددر کلاس قصهخوانی خانم بروکس ورود غولها آزاد است!
آیا یک غول ساختگی میتواند یک قلدر واقعی را شکست بدهد؟ هرگز نباید قدرت یک داستان خوب را دست کم گرفت…
روزی در یکی از جلسههای قصهگویی کلاس خانم بروکس، یکدفعه برق قطع میشود و خانم بروکس از بچهها میخواهد حالا که کلاس تاریک شده و نمیشود از روی کتاب قصه خواند، خودشان قصهای بگویند. خانم بروکس میگوید: “کتابخوانهای خوب، قصهگوهای خوبی هم هستند.” او به بچهها یاد میدهد شخصیت خیالی بسازند و قصه بگویند. میسی هم چشمهایش را میبندد و ذهنش را آزاد میگذارد تا دربارهی یکی از مشکلاتش قصهای بسازد. یکدفعه قیافهی بیلیِ بدجنس میآید توی ذهنش که همیشه توی راه، کلاه میسی را از روی سرش برمیدارد و اذیتش میکند.
بالاخره میسی داستانش را اینطوری شروع میکند: “پایینِ خیابان ما، هیولایی زندگی میکند…”
آیا یک غول ساختگی میتواند یک قلدر واقعی را شکست بدهد؟ هرگز نباید قدرت یک داستان خوب را دست کم گرفت…
روزی در یکی از جلسههای قصهگویی کلاس خانم بروکس، یکدفعه برق قطع میشود و خانم بروکس از بچهها میخواهد حالا که کلاس تاریک شده و نمیشود از روی کتاب قصه خواند، خودشان قصهای بگویند. خانم بروکس میگوید: “کتابخوانهای خوب، قصهگوهای خوبی هم هستند.” او به بچهها یاد میدهد شخصیت خیالی بسازند و قصه بگویند. میسی هم چشمهایش را میبندد و ذهنش را آزاد میگذارد تا دربارهی یکی از مشکلاتش قصهای بسازد. یکدفعه قیافهی بیلیِ بدجنس میآید توی ذهنش که همیشه توی راه، کلاه میسی را از روی سرش برمیدارد و اذیتش میکند.
بالاخره میسی داستانش را اینطوری شروع میکند: “پایینِ خیابان ما، هیولایی زندگی میکند…”
جوایز این کتاب
• نامزد جایزهی Vermont Red Clover در سال 2016
0دیدگاه