نقد و بررسی
کتاب کارم داشتی سوت بزنمیم پِرِز پِرِز، پسربچهی کوچکی بود که روزی با پدر و مادرش به فروشگاه بزرگی میرود. زمانی که خریدشان تمام میشود، هر کاری میکنند نمیتوانند میم را از توی چرخدستی فروشگاه بیرون بیاورند و میم مجبور میشود به زندگی خود در فروشگاه ادامه دهد. از آن روز به بعد، هیچچیز در فروشگاه مثل قبل نبود، چون پسرکِ چرخدستی آنجا بود.
آیا چنین اتفاقی ممکن است؟ پسرک کوچکی مثل میم چطور میتواند در فروشگاه با اسباببازیها، ماهیها و ابزارها زندگی کند؟
گزیدهای از کتاب:
یک روز عصر بعد از خرید، وقتی خانم و آقای پرز خواستند بچهشان را از توی چرخدستی دربیاورند، نتوانستند. گیر کرده بود. خیلی باهاش کلنجار رفتند. بعدش صندوقدارها تلاش کردند بچه را بیرون بکشند و بعد هم مسئولان قفسهها، سه تا از مشتریها، خانم مدیر، آتشنشانها و دیگران. اما هیچجوره نمیشد از توی چرخدستی درش بیاورند. خانمِ مدیر فروشگاه گفت: “مجبور است از این به بعد توی چرخدستی زندگی کند.”
و از آن روز به بعد، میم تبدیل شد به… پسرکِ چرخدستی.
0دیدگاه