نقد و بررسی
کتاب پیاده روی با خانم میلیگاهی وقتها دوست شدن با بعضی آدمها سخته ولی باید این کار رو بکنیم! همهی آدمها به دوست احتیاج دارن!
آلیس از اسبابکشی به شهر رِینبو و رفتن به خانهی مادربزرگش ناراحت است. دلش بدجوری برای دوستانش تنگ شده و فکر میکند هر اتفاقی که بیفتد، باز هم این شهر کوچک و آفتابسوخته، به خوبیِ خانهی قبلیشان نمیشود. ولی آشنایی با همسایهی قدیمی مادربزرگ، خانم میلی، همهچیز را عوض میکند. شاید حق با خانم میلی باتجربه باشد که میگوید: “بعضی وقتها که دنیا تیره و تار میشه، خودت باید مثل رنگینکمون بدرخشی…”
آلیس از اسبابکشی به شهر رِینبو و رفتن به خانهی مادربزرگش ناراحت است. دلش بدجوری برای دوستانش تنگ شده و فکر میکند هر اتفاقی که بیفتد، باز هم این شهر کوچک و آفتابسوخته، به خوبیِ خانهی قبلیشان نمیشود. ولی آشنایی با همسایهی قدیمی مادربزرگ، خانم میلی، همهچیز را عوض میکند. شاید حق با خانم میلی باتجربه باشد که میگوید: “بعضی وقتها که دنیا تیره و تار میشه، خودت باید مثل رنگینکمون بدرخشی…”
0دیدگاه