نقد و بررسی
کتاب پنی قشقرق 3: ته آتیش پاره های دنیانه، واقعاً نمیخواستم. فقط میخواستم حسابی تلاش کنم که مفید باشم. برای همین اصلاً تقصیر من نیست که الآن سر تا پای خودم و لباس قوی “دِیسی” آبی شده، بعدش هم واقعاً میخواستم با آزمایش علمیام کاری کنم که “جوشوا باتملی” از دِیسی خوشش بیاید، واقعاً نمیدانستم که یکدفعه رنگش میپرد و سبز میشود و این قشقرقِ گنده به پا میشود.
گزیدهای از کتاب:
ماجرا از این قرار بود که چهارشنبهای بریجِت گریمز، شاگرد اولِ کلاسمان و عزیزدُردانهی آقای شومان، یونیفرمِ مدرسه را نپوشیده بود. (یونیفرم مدرسه ترکیبی است از بلوزِ قرمز، شلوارِ طوسی، جورابِ سفید و کفشِ سیاه که همه مناسبِ محیطِ مدرسه هستند.) اما خانمِ پترسون، معلمِ کلاسمان که مثل چوبخشک لاغر و دراز است، حتی یک کلمه هم به بریجِت چیزی نگفت. بهنظرم اصلاً منصفانه نبود، چون قبلش به کاسمو مون وِبستر بهخاطرِ پوشیدنِ شنلِ جنگجویانِ فیلمِ جنگِ ستارگان گیر داده بود.
جوایز این کتاب
• نامزد دریافت جایزه رولد دال برای کتابهای طنز
0دیدگاه