نقد و بررسی
کتاب پاستیلهای بنفش“توی سنوسالِ من اصلاً خوب نیست فکر کنند دیوانهای!
جکسون و خانوادهاش، روزگار سختی را میگذرانند. دیگر نه پولی برای پرداخت اجاره و نه غذای چندانی برای خوردن باقی مانده است. والدین، خواهر کوچکتر و سگ جکسون ممکن است دوباره مجبور شوند که در ماشین شان زندگی کنند. کِرنشا، گربهای بزرگ و خیالی است که برای کمک به جکسون به زندگی او بازگشته است. اما آیا یک دوست خیالی میتواند کاری کند که همه چیز یک خانواده از دست نرود؟ کاترین اپلگیت دوست داشتنی از طریق راههایی غیرمنتظره به مخاطبین ثابت میکند که دوستان اهمیت دارند؛ چه دوستان واقعی و چه خیالی.”
جکسون و خانوادهاش، روزگار سختی را میگذرانند. دیگر نه پولی برای پرداخت اجاره و نه غذای چندانی برای خوردن باقی مانده است. والدین، خواهر کوچکتر و سگ جکسون ممکن است دوباره مجبور شوند که در ماشین شان زندگی کنند. کِرنشا، گربهای بزرگ و خیالی است که برای کمک به جکسون به زندگی او بازگشته است. اما آیا یک دوست خیالی میتواند کاری کند که همه چیز یک خانواده از دست نرود؟ کاترین اپلگیت دوست داشتنی از طریق راههایی غیرمنتظره به مخاطبین ثابت میکند که دوستان اهمیت دارند؛ چه دوستان واقعی و چه خیالی.”
0دیدگاه