نقد و بررسی
کتاب همه چیز روی وافلمادر و پدر پریمرُز در دریا گم شدهاند. اهالی شهر و بچههای مدرسه منتظرند که او مرگ والدینش را قبول کند. اما پریمرُز تهِ تهِ دلش میداند آنها زندهاند و بر میگردند. دردسرهایش شروع میشود؛ مشاور مدرسه معتقد است پریمرُز دچار بحران روحی شده، خوکچهی هندی مدرسه آتش میگیرد، انگشت پایش را از دست میدهد و دایی جک که سرپرستیاش را قبول کرده بیشتر وقتها خانه نیست. پناهگاه پریمرُز “دختری روی تاب قرمز” است؛ صاحب رستوران به حرفهایش گوش میدهد و در آن همه چیز روی وافل سرو میشود. حتی ماهی و پاستا.





0دیدگاه