نقد و بررسی
کتاب مهمان: همزادی از قلمروی ناشناختهتوماس، برادر نوزاد مالی توسط گروهی از ارواح خبیثه دزدیده شده و یک همزاد زشت و بداخلاق جایگزین او میشود. مالی تصمیم میگیرد این گروه را پیدا کند، همزاد را که او را مهمان میخواند به آنها پس بدهد و برادرش را از آنها بگیرد. اما این تصمیم، یعنی مواجه شدن با موانعی سیاه و تاریک و سفری بسیار خطرناک…
گزیدهای از کتاب:
راستش فکر تنهایی رفتن هم مرا میترساند. تا به حال هرگز دو کیلومتر هم از هکسامِ پایین دورتر نرفته بودم. میرکوود سمت دیگر ده بود که حتی شجاعترین پسرهای روستا هم جرأت رفتن به آنجا را نداشتند. آن سوی میرکوود، قلمروی تاریک قرار داشت. اگر من اشتباه نمیکردم، الان برادرم در بغل مامان بود و باباهم داشت در باغ پیپش را میکشید. آن بچهی اشتباهی هم هر جا بود دیگر اینجا نبود.
پس فرقی نمیکرد چقدر میترسیدم. کار، کار خودم بود و باید درستش میکردم. من، مولی کلاورال، باید خودم تنهایی برادر کوچکم را نجات میدادم.
0دیدگاه