نقد و بررسی
کتاب معمولی، مثل بقیهنورا بعد از پیروز شدن در نبردش با سرطان، آماده است تا به زندگی روتینش بازگردد و به کلاس هفتم برود. اما وقتی به مدرسه برمیگردد، متوجه میشود که رفتار بقیه به طرز کاملآً محسوسی تغییر کرده است. انگار که همه منتظرند که او هر لحظه از حال برود و یا برایشان عجیب است که همه به او توجه بسیاری دارند. از طرفی، دوست صمیمیاش، هارپر با گروه جدیدی مشغول معاشرت شده و نورا و هارپر، به اندازهی قبل صمیمی نیستند. سیلاس، از دیگر دوستان صمیمی او، از نورا دوری میکند. نورا گیج است و دلیل این رفتارهارا نمیداند. نورا با گریفین آشنا میشود و ماجرای سرطانش را نزد خود نگه میدارد. اما نمیتواند تا ابد این راز را از دوست جدیدش پنهان کند!
گزیدهای از کتاب:
درست لحظهای که وارد کلاس شدم، یک نفر جیغ کشید.
سرم را چرخاندم تا بینم کی پشت سوم است؟ فکر کردم ستارهی راک، خرس گریزلی یا شاید هم هیولای لاکنس پشت سرم باشد. اما کسی آنجا نبود.
به خاطر خود من جیغ کشیده بودند.
“نورا لوی! اوه خدای من! این نورا لویه!” دوتا دختر از روی صندلی هایشان پریدند جلو تا بغلم کنند؛ کایلی شن و آریا مالدونادو. هردو هم بوی شامپو با عطر آدامس بادکنکی میدادند، شاید هم بوی آدامس بادکنکی با عطر شامپو.
با هر زوری بود، گفتم: “سلام”
جوایز این کتاب
• نامزد جایزه کتاب کارولینای جنوبی سال 2020
0دیدگاه