نقد و بررسی
کتاب ماکاموشی 5: معمای موشالیزابه “ماکاموشی”، جزیرهی جویندگان جسور، خوش آمدید!
منجرونیمو استیلتُن هستم. سردبیر پُر فروشترین روزنامهی جزیرهی ماکاموشی. ولی بیشتر دوست دارم داستانهای ماجراجویانه بنویسم. کتابهای من توی ماکاموشی مثل توپ صدا میکنند و حسابی پُر فروشاند! از پنیر سوئیسیِ تازه، خوشمزهتر و از پنیر چدارِ کهنه تند و تیزترند. سیبیل چسب و بامزهاند، خندهدار و فراموش نشدنی. دهنتان را آب میاندازند، به سیبیلهایم قسم!
گزیدهای از کتاب:
آهی کشیدم و گفتم: “هیچجا سوراخموشِ خودِ موش نمیشه.” دیروقت بود و از اینکه برگشته بودم خانه خوشحال بودم. ولی وقتی از راهپلهی جلویی خانه بالا رفتم، فوری فهمیدم یک جای کار میلنگد. چرا درِ خانه باز بود؟ من که صبح قفلش کرده بودم. و چرا چراغ طبقهی بالا روشن بود؟ من وقتی از خانه بیرون میروم، همیشه همهی چراغها را خاموش میکنم. نوکِپنجه نوکِپنجه جلو رفتم و ساکت و بیسروصدا رفتم توی خانه. از راهروی تاریک گذشتم. کنار درِ آشپزخانه ایستادم و یواشکی سر و پوزهای آب دادم. درِ یخچال چارطاق باز بود!
0دیدگاه