نقد و بررسی
کتاب قصه های بترس برای بچه های نترس 3: داس مرگجنهایی که سونای بخار میگیرن، پسرِ هیولا، ایسیچی، گرگینه، دراکولا، مرگ با داس بلندش توی اتوبوس، دوربینی که از هرکسی عکس بگیره اون ناپدید میشه، شبحهای بیخانمان… از این چیزها میترسی؟ میترسی و میلرزی؟ میلرزی و خیس میشی؟ اگه فکر میکنی بچهی نَترسی هستی، بیا وسط! اگه دلت میخواد ترس رو توی داستان مزهمزه کنی، دلت رو بزن به دریا و بیا جلو! اگه دلت میخواد با موجودات عجیب و غریب و ترسناک آشنا بشی، این کتاب رو از توی قفسه بکش بیرون و بخون!
به افتخار همهی بچههای نترس! جیغ و داد و هیولای بلند…
گزیدهای از کتاب:
مادر با احتیاط خَم شد و زیرِ تخت را نگاه کرد. دخترِ دیگری شبیه مهتاب زیر تخت دراز کشیده بود و وحشتزده جیغ میکشید. مادر خشکش زد. چند بار زیر تخت و روی تخت را نگاه کرد. نمیدانست چهکار کند. گیج شده بود. دو تا مهتاب توی اتاق بودند که با هم مو نمیزدند. گیج و منگ بلند شد و ایستاد. ناگهان چشمش به زنی شبیه خودش افتاد که آنطرف تخت روبهرویش ایستاده بود و با چشمانی مضطرب او را نگاه میکرد.





0دیدگاه