نقد و بررسی
کتاب قصههای با پدر و مادر 1: چگونه پدر و مادر خود را تربیت کنیمهمین تازگی مدرسهی جدیدم را شروع کردهام. مدرسهای میگویم و مدرسهای میشنوی. همین قدر بگویم که اینجا پر است از خرخوانترین آدمهایی که توی عمرم دیدهام.
از آن طرف هم بابا و مامانم ویرِ درس و مشق و تستزنی و کلاسهای فوقبرنامه برای من گرفتهاند. واقعاً برایم کابوس شده. باز جای شکرش باقیست که دوست جدیدم، مدی، کمک میکند. مدی میگوید بابا و مامان خودش هم اینجوری بودهاند تا بالاخره توانسته تربیتشان کند.
راستش تمام پدرومادرها باید تربیت بشوند. مدی توی این کار خیلی وارد است.
گزیدهای از کتاب:
به مدی گفتم: “رفتار بابا و مامانت حسابی من رو گرفت. برخوردشون خیلی با برخورد بابا و مامان من فرق می کنه.” بعد از او پرسیدم نظر بابا و مامانش راجع به تکلیف مدرسه چیست؟ گفت، “کلاً به خودم واگذارش می کنن. عمراً تو کار من سرک بکشن. راستش تا وقتی مشکلی برام پیش نیومده باشه مزاحمم نمیشن.”
داد زدم: “پس بگو تو بهشت زندگی میکنی. خوش به حالت!”
درست همین لحظه مدی خیلی خیلی آهسته گفت: “آره، ولی باید تربیت شده باشن.”
– تربیت شده باشن؟
اولش فکر کردم گوشم عوضی شنیده. اما او پشتبند حرفش گفت: “یک وقتهایی بابا و مامان من هم دقیقاً مثل بابا و مامان تو بودهان…”
0دیدگاه