نقد و بررسی
کتاب فواید اختاپوس بودنزوئی فکر می کند اگر اختاپوس بود، همه چیز خیلی راحتتر میشد: هشت تا دست داشت که با آنها همزمان هشت تا کار انجام دهد. میتوانست استتار کند و چشمهایش را بدون پلک زدن ثابت نگه دارد. در دفاع کردن از خودش هم قویتر بود. روزی یکی از معلمها زوئی را مجبور میکند که در کلاس مناظره شرکت کند. با اینکه زوئی برای شرکت در این کلاس مقاومت میکند، در نهایت باعث میشود نگاه جدیدی به مسائل پیدا کند. آیا زوئی میتواند حرف دلش را بزند و مشکلاتش را حل کند؟ حتی اگر با این کار ثابتترین خانهای را که تابه حال داشته به خطر بیندازد؟
گزیدهای از کتاب:
دِسر شکلاتیای را که از ناهار آخر هفتهی مدرسه نگه داشتهام، برمیدارم و لم میدهم روی کاناپه. خانه ساکت است؛ چه سکوت دلانگیزی. البته ساکت ساکت که نه، چون هِکتور هی اژدهایش را ویژژژ روی صندلی غذاخوریاش میچرخاند و برشتوک میخورد، ولی خب نسبتاً ساکت است. یک قاشق دسر مزه مزه میکنم و با خودم حساب میکنم چند دقیقه وقت دارم. حتماً الان است که برایس و آرورا همانطور که باهم جروبحث میکنند از اتاق خواب شریکیمان بپرند بیرون. آن موقع که از اتاق آمدم بیرون، آرورا شده بود گربه و برایس هم مثلاً داشت بهش شیر میداد. ولی فکر نکنم بازیشان زیاد طول بکشد؛ یعنی میگویم بچههای سه چهار سالهای مثل آنها خیلی باهم جور نیستند و زود دعوایشان میشود، همانطور که چشمم به در اتاق است یک قاشق دیگر هم دسر میخورم. در هنوز بسته است.
0دیدگاه