نقد و بررسی
کتاب سرنخ های چوب کبریتیواسه هیچ کس جز “کارن”! اون میخواد سر در بیاره که چه بلایی سر پیرمردِ خانه به دوش اومده. کارن تَهوتوی همه چیز رو در میآره. اما کارآگاه بودن خیلی سخت میشه، وقتی کارن وودز باشی. وقتی نقاشی کشیدنت بینظیره، ولی هیچکی آدم حسابت نمیکنه. وقتی خطرهای رمز آلود همهجا در حال اتفاق افتادنه… منظورم از همهجا فقط بیرون نیست… حتی زیر سقف خونهت!
گزیدهای از کتاب:
بعضی وقتها توی سریال سیاِسآی کارآگاهها حتی تا لحظهی آخر هم نمیتونن تشخیص بدن که یه مدرک چقدر مهمه، تا اینکه به دفترچههاشون نگاه میکنن و از همه چیز سر در میآرن. من اسم همهی کسایی رو که اون روز صبح دیده بودم یادداشت کردم. حتی جین. توی این مرحله همه مظنون هستن. من میدونستم که جین کاری نکرده چون اون قبلاً یه پرستار بوده، ولی بعضی وقتها تو شبکهی اِسکای دیدم که شاهدهای عینی میگن: “باورم نمیشه اون قاتل باشه، آخه اون فقط یه زن معمولی بود که تو خونهی بغلی زندگی میکرد.”
0دیدگاه