نقد و بررسی
کتاب دفتر خاطرات پسر لاغرو 5: حقیقت زشتمن اتومبیل یا گواهینامهی رانندگی ندارم، بنابراین، کنار پدربزرگ لنگر انداختم!
گِرگ هِفلی همیشهی خدا عجله داشته که هر چه زودتر بزرگ شود! ولی آیا بزرگ شدن، واقعا آش دهن سوزی است؟!
و… ناگهان، او با مسئولیتهای بیشتر و شرایط دشواری که بزرگتر شدن نصیبش کرده است، روبهرو میشود! بدتر از همه این که، پس از یک دعوای جانانه با بهترین دوستش، رولی، احساس میکند که، تنهایی باید از پسِ تمام این مشکلات برآید!
گِرگ هِفلی همیشهی خدا عجله داشته که هر چه زودتر بزرگ شود! ولی آیا بزرگ شدن، واقعا آش دهن سوزی است؟!
و… ناگهان، او با مسئولیتهای بیشتر و شرایط دشواری که بزرگتر شدن نصیبش کرده است، روبهرو میشود! بدتر از همه این که، پس از یک دعوای جانانه با بهترین دوستش، رولی، احساس میکند که، تنهایی باید از پسِ تمام این مشکلات برآید!
0دیدگاه