نقد و بررسی
کتاب داستان های دوقلوهای خل و چل 1: بچه ی سوراخ، گوسی بع بعو و برادران نیوتنشاید اگر این کتابها را بخوانی، از لابه لای صفحهها بفهمی آدم بودن به چه درد میخورد. آیا چیز مهمی است یا نه؟ به قول خل و چل: “آدم هم نشدیم، خیال ببافیم!!!!”
گزیدهای از کتاب:
خل دستهاش را به کمرش زد و گفت: «حالا دیگه همهی کلهپوکها با هم میخواییم ورزشمون رو بکنیم. دستها به کمر …» چل دوروبرش را نگاه کرد و گفت: «ولی اینجا که همهی کلهپوکها نیستن که … ما یهدونه فقط کلهپوک بودیم خب.» خل گفت: «کیسه بوکس جان! تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها … همهی اینها مثلاً کلهپوک بودن دیگه. ساعت مگه کلهپوک نیست؟ دیوونه هی میره، هی میره میچرخه، از دوازده میاومد سه، بعدش میشه نه، دوباره میآد به دوازده.»
0دیدگاه