نقد و بررسی
کتاب خاطرات یک خنگول: داستان های یک زندگی نه چندان ایده آلواقعاً چقدر من خوش شانسم!
نیکی مکسول که تازه به مدرسه جدیدش آمده، از ترس این که همکلاسیهایش بفهمند پدرش چکاره است، تنهایی به مدرسه میرود و هیچ دوستی ندارد. نیکی خودش را یه دختر با استعداد میداند؛ اما دیگران در مورد او اینطور فکر نمیکنند. او عادت دارد خاطراتش را بنویسد، خاطرات یک دختر حساس و رویا پرداز.
نیکی مکسول که تازه به مدرسه جدیدش آمده، از ترس این که همکلاسیهایش بفهمند پدرش چکاره است، تنهایی به مدرسه میرود و هیچ دوستی ندارد. نیکی خودش را یه دختر با استعداد میداند؛ اما دیگران در مورد او اینطور فکر نمیکنند. او عادت دارد خاطراتش را بنویسد، خاطرات یک دختر حساس و رویا پرداز.
0دیدگاه