نقد و بررسی
کتاب داداش رتسو ها 2: ما نمی ترسیملویی و رالفی رتسو یک فکر بکر دارند: با خنزر پنزرهای توی قطعه زمینی که در همسایگیشان است میتوانند گیم نت شهر بزرگ را برپا کنند! فقط همه میگویند خانهی کنار زمین، خانهی اشباح است. ولی آنها رتسو هستند، مثل پدرشان، لوبزرگه. خب رتسوها هم از هیچ چیز نمیترسند. درست است؟
لویی و رالفی عاشق جشنها و کارناوالهای شادیاند که در آنها اسباببازیها، تفریحات و خوراکیهای خاص وجود دارد. اما از اینکه این جشنها موقتیاند و فقط در روزهای خاص برگزار میشوند، اصلاً راضی نیستند. آنها به این فکر میافتند که در زمین خالی و پر از آتوآشغالی که نزدیکی خانهی خرابهای قرار دارد، یک شهربازی دائمی راه بیندازند و از آشغالهای آنجا برای ساختن اسباببازیها استفاده کنند. اما انگار یک مشکل بزرگ وجود دارد!
لویی از آن خانهخرابهای که بچهها میگویند جنزده است، میترسد و هر بار چشمش به آنجا میافتد، تمام تنش مورمور میشود!
0دیدگاه