نقد و بررسی
کتاب عقرب: پرونده سری تاشا و کارآگاهش هنری“تاشا” مایهی خندهی عالم و آدم شده، آخر شیفتهی کارآگاه بازی است. وقتی هِنری اشتباهی دفترچه یادداشتش را با دفترچه یادداشت تاشا عوض میکند، زندگی کسل کنندهی تاشا برای همیشه به آخر میرسد. هِنری میگوید یک کارآگاه است! و باید اتاق تاشا را به اتاقک دیدبانی تبدیل کند. تاشا از وقتی فهمیده همسایههای بیسروصدایش مأمور دشمن هستند، سر از پا نمیشناسد. جاسوس بازی و پرسه زدن دوروبر خانهی همسایه خیلی باحال است. اما آیا واقعاً هِنری همان کسی است که ادعا میکند؟ یا نه؟ حقیقت را سرو ته کرده؟ شک و تردید تاشا بیشتر میشود… و بعد شوک وحشتناکی در انتظارش است…
گزیدهای از کتاب:
با شور و اشتیاق گفتم: “هنری! میتونی به من اعتماد کنی، باور کن! تو رو خدا بهم بگو چرا زاغ سیاه خانوادهی بکستر رو چوب میزنی؟”نفس عمیقی کشید و گفت: “من همچین کاری نمیکنم. الانم باید برم.” بلند شد و با عجله بهطرف در رفت. گفتم: “عینکت یادت نره!” و برای اینکه فضای ناآرام اتاق را کمی شاد کنم، چند لحظهای عینک را به چشمم زدم. انتظار داشتم چشمهایم همهچیز را تار ببیند تا کمی شوخی کنم. برعکس! همهچیز را بهخوبی قبل میدیدم. عینک را پسش دادم، خیلی گیج شده بودم: “این عینک واقعی نیست، نه؟”
0دیدگاه