دوغدو؟! این هم شد اسم؟ دختری که اسمش این قدر عجیب وغریب باشد، خودش دیگر چه جور دختری است؟ آن هم دختری که توی کشور دیگری بزرگ شده و حالا بعد از هفت سال تک و تنها آمده ایران که پیش مادر بزرگش زندگی کند. معلوم است که مادر بزرگش هم خیلی مثل مادربزرگهای دیگر نیست! تا حالا مادر بزرگی دیدهاید که بهترین دوستهایش جن حمام و نره غول و جادوگرهای تازه کار باشند؟ همان جادوگرهایی که میتوانند با یک ورد اشتباهی هر کسی را تبدیل به حلزون بکنند. مطمئنم حتی یک بار هم، غولها و جنها برایتان مانتو و شلوار مدرسه نخریدند. ولی برای دوغدو خریدهاندا داستان زندگی دوغدو اندازهی اسمش عجیب و غریب است. فقط کافی است کتاب را باز کنید تا حرفم را باور کنید.
گزیدهای از کتاب:
آن که بزرگتر است و سرش تا نزدیکیهای دیوار میرسد، به طرف لامپ فوت میکند. لامپ دور خودش میچرخد، میرود عقب و میخورد وسط پیشانیاش. روی تکههای شیشه میرقصد و با صدای نازکی که اصلاً به آن هیکل و قیافه نمیخورد میگوید: «این چرا همچین میکند؟»
0دیدگاه