نقد و بررسی
کتاب بنجامین هیولاکش 1: هیولای کله کوسه ایهیولای خرسیِ کلّه کوسهای اهالی دهکدهی کناری را به وحشت انداخته و اینجاست که بنجامین بلانکِ ماجراجو پسر نوجوانی که با عموتاویش زندگی میکند، دستکش مخصوص جادوییاش را برمیدارد و عزمش را برای شکست هیولا جزم می کند؛ اما توی یک ماجرای واقعی، برخلاف افسانهها، همه چیز راحتِ راحت پیش نمیرود. بن برای نجات اهالی دهکده، باید تمام توان و مهارتش را به کار گیرد. البته اگر میدانست چطور باید از دستکش جادوییاش استفاده کند، اینقدر به دردسر نمیافتاد.
گزیدهای از کتاب:
پارادیس به جنگلی که هر لحظه تاریکتر میشد اشاره کرد و گفت: “همینحالا، من میرم سراغ هیولای خرسیِ کلّهکوسهای. قبل از اینکه شهردار رو بخوره. شما دو تا، مثل شیر با من میآیین یا هنوز دهنتون بوی شیر میده؟”
بن دستش را بالا برد: “من مثل شیر میآم.”
ویسلی دستش را بالا برد: “من دهنم بوی شیر میده.”
چپچپ به بن نگاه کرد. آهی کشید و گفت: “خیلی خب. من هم با شما همراه میشوم. اما بهتون هشدار میدهم، اگر من زندهزنده خورده شدم، شما دو نفر شخصاً مسئولید.”
0دیدگاه